پانیذپانیذ، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

دختر مو طلایی مامان

تعطیلی مامان

بمناسبت روز کارگر ما دو روز تعطیل بودیم و ما شب جمعه مهمان داشتیم. خاله نسرین ایناو  عمه امیره اینا و مامان شهلا اینا و فریما. اون روز من خیلی خسته شدم  چون از ساعت ۹ تا ۱۲ شب یکسره سرپا بودم و غذا درست می کردم و تو هم انصافا" خیلی شیطونی کردی. طبق معمول هم شام نخوردی و خوابیدی.............   صبح هم که از خواب بیدار شدیم خونه رو جمع و جور کردم و از آنجایی که غذا زیاد درست کرده بودم برداشتم و با هم رفتیم خونه مامانی و اونجا با هم خوردیم. مامان هم برای تو آش رشته درست کرده بود چون تو عاشق آش رشته و آبگوشت هستی. تو همه دو تا پیاله خوردی. هلیا هم اونجا بود و با هم بازی کردید. بعداز ظهر هم با هلیا و خاله سافطی رفتیم سرزمین عجا...
13 ارديبهشت 1390

اولین خاطره

                 سلام. امروز دوشنبه ۵/۲/۹۰ ساعت ۱۲ ظهره. انشاء الله از امروز می خوام خاطرات دختر قشنگم و ثبت کنم که بعدا" که بزرگتر شد خاطراتش رو بخونه و بدونه که چقدر من و باباش دوستش داشتیم و داریم. دختر قشنگ ما روز پنج شنبه ۲۴ مرداد ۸۷ در بیمارستان مادران دیده به جهان گشود. وزن پانیذ ۲۵۰/۳ و قدش ۵۱ بود. خدا رو شکر زردی نداشت. آخه من تو دوره زایمانم انقدر از این مطلب می ترسیدم و خنکی می خوردم که زردی نگیره . حالا از امروز مطالب جدید را ثبت می کنم. امروز که دیر بیدار شدی حدودا" ساعت ۱۰ بودکه زنگ زدم داشتی با بابات صبحانه می خوردی. الان هم مهدکودک هستی...
12 ارديبهشت 1390

سفر دوبی

این هم عکس شهریور ۸۹ در دبی (صحرا) که به اتفاق شقایق اینا و سالینا اینا رفته بودیم و خیلی خوش گذشت.   www.iranxm.com' /> ...
12 ارديبهشت 1390